Thursday, May 10, 2012

Somebody That I Used To Know

ورد رو باز کردم بستم. گفتم می یام همین جا تایپ می کنم. روی تخت دراز شده بودم لپ تاپ روی شکمم بود گفتم این جوری نمی شه برم پشت میز بشینم بنویسم. نشستم روی صندلی پشت میز چشمم افتاد به آینه  قدی روی میز که تکیه داده شده به دیوار.دیدم اخم کردم باز.دقیق شدم اخم رو باز کنم تازه متوجه گردو خاک رو ی آیینه شدم. رفتم از کابیت زیر سینک ظرفشویی شیشه پاکن رو بیارم با دستمال آیینه رو تمیز کنم یه چایی هم برای خودم ریختم برای اینکه خودم رو با خرمای بغل چایی خفه نکنم. یکی  توی همون آشپزخونه انداختم توی دهنم. یه دونه هم گرفتم توی دستی که دستمال و شیشه پاکن بود توی اون یکی دستمم چای اومدم نشستم سر جام. آیینه رو پاک کردم.کش مو رو از کمر موهام کشیدم پایین پیچیدم دور مچ راستم.با جفت دست ها چنگ زدم توی موها از جلو به عقب.با دست راست کمر موها رو سفت گرفتم. با دست چپ موها رو انداختم دور کش و با یه فشار اضافی کش با یه پیچ موهام رو بست. گفتم موزیک بی موزیک که نمی شه. پلی لیست رو  از آخرین موزیکی که شنیده بودم پلی کردم. ترتیب آهنگ ها نمی دونم از کجا  می یاند از حال و هوای خودم که این ها رو پشت هم گوش کردم یا خود به خود آيتیونز درهم پخش می کنه. الان عاشورپور داره یه آهنگ قدیمی گیلکی  رو می خونه.  چاییم تموم شد. ‍پوست نازک هسته خرما  رو چند خط پیش قورت دادم. دهنم ازموندن هسته خرما توش طمع گس می ده. از صبح تا حالا دو نخ بیشتر سیگار نکشیدم . یک هفته است یک روز در میون یک ساعت دوچرخه سواری می کنم. یک روز در میون  هم زومبا می رقصم. رقص بین آفریقایی و سالسا هنوز خودم درست نمی دونم چیه وقتی فهمیدم حتما می یام اینجا می گم. رفتم یه نخ سیگار کشیدم روی بالکن. صدای عاشورپور تا روی بالکن می یومد. اسم طرف کوکب بود. همش توی آهنگ صداش می زنه کوکبه جان. کوکبه جان. باد خورد به پشتم سردم شد فهمیدم پشتم نم یه چیزی رو گرفته حالا که نشستم روی صندلی فهمیدم از حوله زرشکی خیسی که  روی صندلی بود.تا حالا بهش تکیه داده بودم.

No comments:

Post a Comment