Wednesday, May 23, 2012

همین طور که نشستم تکیه دادم  به پشتی تخت و لپ تاپ روی پامه  جی میلم رو شارژ می کنم و زنگ می زنم به خونه. صدای هل هل و قل قله می یاد. مامان داد می زنه انگار ته چاه گیر کرده نیاز به کمک داره دستش رو بگیرم بیارمش بیرون. هرچقدر هم بهش می گم می شنوم صداتو. داد نزن . نمی ره توی کتش. بدون اینکه از من بپرسه می گه بیا بیا مونس خانم و میترا خانم از همسایه های قبلی مون اینجاند می خواند باهات حرف بزنند. اونام شروع می کنند به داد زدن. هر حرفی رو دوبار تکرار می کنند. می گم می شنوم مونس خانم. درصد بالایی از این مکالمات این جوری که می ذارم اون ها حرف هاشون رو بزنند و من تایید کنم. بگم منم یا همه سوال هاشون رو ردیف بپرسند و من به تک تکشون جواب بدم. سر آخر مامان گوشی رو می گیره می گه خب الان مهمون توی خونه است تو بعدا زنگ بزن ببینم چه خبره اونجا.

No comments:

Post a Comment