یکشنبه است. یکشنبه روز تعطیل حساب می شه. چند وقته از توی خونه کار می کنم. پا شدم چایی دم کردم از چای های لاهیجانی که مامان فرستاده. لیوان چایی کنار دستم اول بوش می کنم بعد ذره ذره چایی رو سر می کشم. هوا کم کم داره سرد می شه. نیمه دوم سالی که باید جوراب به پا توی خونه راه برم داره شروع می شه. یه جوری جا گیری می کنم وقت کار کردن که سرم رو بیارم بالا چشمم به درخت های بیرون از خونه بیفته. الان نشستم روی این صندلی سفید ها دور میز گرد چوبی گوشه آشپزخونه که یه گلدون کوچیک با برگ های سبز روشه. اما دقیق تر که می شم الان پشت فرمونم توی جاده ماسوله. توی ماشین تنهام. پنچره پائینه و دارم با این آهنگ می خونم::« می روی؛ چون بوی گل از برم»ا
No comments:
Post a Comment